امروز، روز عجیبی بود. نمیگویم در وجودم آرامشی هست یا در عرض یک روز آن همه هیاهو و برافروختگی به خواب ابدی رفته است. خیر. اما سکونی در وجودم پدیدار شده است که اجازه ی هرنوع فعالیتی را از من می گیرد. مریض شده ام و تن و بدنم داغ است اما تمام این سکون برای بی حالی های دوران کسالت نیست.
من را با احترام در گور رهایی ام دارند می خوابانند...