نامه ی سر گشاده

در این دوران تکنولوژی و صفحات لمسی گاهی اگر نامه ای برسد دو چندان که هیچ، هزاران برابر خوشحال می شوم. البته این بخش خوشحالی از بابت تماشای کاغذ هایی با دستخط بد یا خوب تا زمانی دوام دارد که پاکت را باز نکرده ای. بعد از آن به تناسب محتوای نامه یا خوشحال خواهی شد و یا ناراحت. حالت سومی هم وجود دارد که عمیقن من را بعد از خواندن این نامه ی خاص در آغوش گرفت؛ معرفی میکنم، تفکر! ذهنم پر شده است از خط های قورباغه ای اش.
گله داشت. نه از زمین و زمان که از من. البته اگر زمین و زمانش من نباشم :))) غمگین بود. این قسمت را با گوشت و پوست و استخوانم فهمیدم. نوشته بود لحظاتی دچار یاس می شوم و لحظاتی دچار شادمانی. لحظاتی هم ناراحتی بر من چیره می شود. می نالید از تمام احساس پوچی ام که گویا ناخواسته به او منتقل می کردم. می گفت این اواخر بدبین شده م و مضطرب. غمگینی پس زمینه ام است و گاهی برای تفریح لبخندی هم میزنم!
خودم هم گاهی فکر میکنم شاید بیش از اندازه پوچ میبینم. اما... ایراد دیده های من نیست هیچ که تیز بینی شان است. شرمنده م لکن هر آنچه میبینم پوچ است و پوسته ای تو خالی. من را ببخش نامه نویس بزرگوار که بدبین شده ام، اما با من بگو میدانی در سرم چه هاست؟ جایم را به تو بدهم قول می دهی پوچ نبینی؟

من دلم سخت گرفته ست از این

مهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک....

پ.ن

عشق ها بیهوده نفرت نشدند....